صبح یه خواب عجیبی میدیم که خیلی شبیه اتفاقای همین امروز صبح بود
ینی مدلی که موهامو بافتم و ساعتی که تو راه مدرسه بودمو دقیقا خواب دیدم!
بگذریم عجیب بود
بعد از مدرسه اومدم خونه و با دخترخاله ها رفتیم خونه خالم
رفتیم کلاس ژیمناستیک دخترخاله بزرگه و بعدش کتابفروشی و یکمم تو پارک قدم زدیم
هوا بارونی بود ولی نمیبارید!
روز خوبی بود
صبح ,مدرسه ,تو ,خونه ,دخترخاله ,خواب ,دخترخاله بزرگه ,ژیمناستیک دخترخاله ,کلاس ژیمناستیک ,بزرگه و ,و بعدش
درباره این سایت